-
شعر بی پایان من
پنجشنبه 27 مهرماه سال 1391 13:49
رفت تنهایی، آمد جای آن یک عشق آسمانی شکست شیشه غمها،شد روزگارم مثل آن روزها،روزهایی که با تو بودم و تو در کنارم، مگر اینکه این روزها تنها از درد دلتنگی بنالم! ناله های من نیز همراه با نفسهای دلتنگیست این حال و هوایی که در من میبینی همیشگیست، همین یک ذره غباری هم که بر روی دلم نشسته از خستگی لحظه های دوریست. نه در...
-
نگو مرا نمیخواهی
پنجشنبه 27 مهرماه سال 1391 13:48
نگو مرا نمیخواهی ، منی که به پایت نشستم و با همه چیز ساختم نگو مرا نمیخواهی ، تو نمیدانی از انتظار به تو رسیدن تا انتظار تو را دیدن همه ی موهایم سپید شد نگو مرا نمیخواهی ، تو که حرفهای مرا نمیخوانی ،تو که نگفتی تا آخرش نمیمانی ، منی که دلم خوش بود به اینکه تو را دارم تا همیشه.... نگو مرا نمیخواهی ، من که میخواهمت ، من...
-
همه جا عاشق تو
پنجشنبه 27 مهرماه سال 1391 13:47
قلبم را دادم به تو که عشق منی ، با تو آمدم، آمدم تا جایی که تو میخواهی، با تو می آیم ، می آیم به هر جا که بروی ، با تو میروم ، میروم هر جا که بروی.... همه جا با توام ، نیست جایی که بی تو باشم ، نیست هوایی که بی تو نفس کشیده باشم نیست یادی در قلبم جز یاد تو ، نیست مهری جز مهر تو در دلم چشمانم هنوز غرق نگاه زیبای تواند،...
-
دنیای عاشقانه من
پنجشنبه 27 مهرماه سال 1391 13:45
نمیتوانم لحظه ای دور شوم از تو ، درک کن چه حسی دارم ، همیشه میمانم مال تو... کاش میشد سهم من از با تو بودن تنها آرامش و عشق باشد نه دلتنگی و انتظار... هر گاه نیستی و دلتنگ توام نامت را در دلم زمزمه میکنم ، اینگونه است که آرام میشوم ، دلم را راضی میکنم و اینگونه روزهای دلتنگی را سر میکنم دلم به سوی آسمان دلتنگی پر...
-
از نگاهت خواندم
پنجشنبه 27 مهرماه سال 1391 13:21
از نگاهت خواندم که چقدر دوستم داری ، اشک از چشمانم ریخت و از چشمان خیسم فهمیدی که عاشقت هستم حس کن آنچه در دلم میگذرد ، دلم مثل دلهای دیگر نیست که دلی را بشکند! تو که باشی چرا دیگر به چشمهای دیگران نگاه کنم ، تو که مال من باشی چرا بخواهم از تو دل بکنم! وقتی محبتهایت ، آن عشق بی پایانت به من زندگی میدهد چرا بخواهم...
-
متن عاشقانه
دوشنبه 13 شهریورماه سال 1391 12:47
وای، باران؛ باران؛ شیشه پنجره را باران شست. از دل من اما، چه کسی نقش تو را خواهد شست؟ من شکو فائی گلهای امیدم را در روءیاهامی بینم، و ندائی که به من می گوید: "گر چه شب تاریک است دل قوی دار، سحر نزدیک است از گریبان تو صبح صادق، می گشاید پر و بال. تو گل سرخ (نازنین)منی، تو گل یاسمنی تو مثل چشمه نوشین کوهسارانی تو...
-
بعد از رفتنت
دوشنبه 13 شهریورماه سال 1391 12:42
بعد از رفتنت...... شبی از پشت یک تنهایی غمناک و بارانی تو را با لهجه ی گلهای نیلوفر صدا کردم.تمام شب برای با طراوت ماندن باغ قشنگ ارزوهایت دعا کردم! پس از یک جستجوی نقره ای در کوچه های ابی احساس تو را از بین گلهایی که در تنهاییم رویید با حسرت جدا کردم و تو در پاسخ ابی ترین موج تمنای دلم گفتی : ( دلم حیران و سرگردان...
-
به چشمی اعتماد کن
دوشنبه 13 شهریورماه سال 1391 12:41
به چشمی اعتماد کن که به جای صورت به سیرت تو می نگرد ، به دلی دل بسپار که جای خالی برایت داشته باشد و دستی را بپذیر که باز شدن را بهتر از مشت شدن بلد است
-
یک خواهش
دوشنبه 13 شهریورماه سال 1391 12:38
یادته یه روزی بهم گفتی هر وقت خواستی گریه کنی برو زیرِ بارون که نکنه نامردی اشک هاتو ببینه و بهت بخنده ... گفتم اگه بارون نیومد چی؟؟ گفتی اگه چشم های قشنگ تو بباره آسمون گریه ش میگیره ... گفتم یه خواهش دارم ؛ وقتی آسمونِ چشام خواست بباره تنهام نزار ... گفتی به چَشم ... حالا امروز من دارم گریه میکنم اما آسمون نمی باره...
-
عاشق دیوانه
دوشنبه 13 شهریورماه سال 1391 12:37
عاشقت بودم و دیوانه حسابم کردی آشنا بودم و بیگانه خطابم کردی گفته بودم چو بیایی غم دل با تو بگویم چه بگویم، که غم دل برود تا تو بیایی
-
دلم یه جزیره میخواد
دوشنبه 13 شهریورماه سال 1391 12:36
دلم فقط یه جزیره می خواد.چون به تنهایی عادت کردم.می خوام توی یه جزیره باشم که سقفش آسمون باشه.دوست دارم وقتی دلم می گیره سرمو رو شونه ی خاک بزارم.دوست دارم سکوت همدمم باشه. دوست دارم وقتی آسمون ابری می شه فقط من باشم و دلم و خدا. دوست دارم زیر بارون اونقدر بمونم تا رنگ دلم عوض بشه!!! شاید این طوری رنگ بد رنگ بی کسی...
-
فرق من و پروانه
دوشنبه 13 شهریورماه سال 1391 12:32
پروانه به شمع بوسه زد و بال و پرش سوخت بیچاره از این عشق سوختن آموخت فرق منو پروانه در اینست پروانه پرش سوخت ولی من جگرم سوخت
-
عشق چند بخشه
دوشنبه 13 شهریورماه سال 1391 12:30
معلم پرسید عشق چند بخشه؟ زود دستم رو بالا گرفتم گفتم: یک بخش. اما از وقتی که تو رو شناختم فهمیدم عشق 3 بخشه: عطش دیدن تو..... شوق با تو بودن..... و اندوه بی تو بودن
-
عشق نهایت ندارد
دوشنبه 13 شهریورماه سال 1391 12:27
به چشمانه مهربانه تو می نویسم حکایت بی نهایت عشق را تا بدانی که محبت و عشق را در چشمان تو آموختم و با تو آغاز کردم به پاکی چشمانم قسم که تا ابد... .....دوستت دارم !
-
داستان زیبا از یک دختر دانشجو
دوشنبه 13 شهریورماه سال 1391 12:20
اوایل ترم بود.صبح زود بیدار شدم که برم دانشگاه. چون عجله داشتم بجای 5000 تومنی یه پونصدی از کشوم برداشتمو زدم بیرون. سوار تاکسی که شدم دیدم اووووف یکی از پسرای آس و خوشتیپ کلاس جلو نشسته! یه کم که گذشت گفتم بزار کرایه شو حساب کنم نمک گیر شه بلکه یه فرجی شد! با صدایی که دو رگه شده بود پونصدی رو دادم به راننده و گفتم:...
-
کاش میشد
یکشنبه 12 شهریورماه سال 1391 17:40
کاش می شد هیچ کس تنها نبود کاش می شد دیدنت رویا نبود گفته بودی با تو می مانم ولی رفتی و گفتی که اینجا جا نبود سالیان سال تنها مانده ام شاید این رفتن سزای من نبود من دعا کردم برای بازگشت دست های تو ولی بالا نبود باز هم گفتی که فردا می رسی کاش روز دیدنت فردا نبود
-
بازی روزگار
یکشنبه 12 شهریورماه سال 1391 17:36
بازی روزگار از نوشته های دکتر حسابی(پدر فیزیک ایران) بازی روزگار را نمی فهمم! من تو را دوست می دارم... تو دیگری را... دیگری مرا... و همه ما تنهاییم! داستان غم انگیز زندگی این نیست که انسانها فنا می شوند، این است که آنان از دوست داشتن باز می مانند. همیشه هر چیزی را که دوست داریم به دست نمی آوریم، پس بیاییم آنچه را که...
-
لازمه ساختن زندگی..
یکشنبه 12 شهریورماه سال 1391 17:35
لازمه ساختن زندگی!! نکته ای جالب برای آنانی که می خواهند زندگی خود را صد در صد بسازند اگر حروف A - B – C – D - E – F –G – H – I - J - K – L – M – N – O - P –Q – R – S - T – U – V – W – X – Y -Zبه ترتیب برابر باشد با: 1 - 2 - 3 - 4 - 5 - 6 - 7 - 8 - 9 - 10 -11 - 12 - 13 - 14 - 15 - 16 - 17 - 18- 19 - 20 - 21 - 22 – 23...
-
آروم آروم
یکشنبه 12 شهریورماه سال 1391 17:31
آروم آروم رفته بودی... تو از دلم کنده بودی... انگار نه انگار که یه روز ... تو با دلم مونده بودی ... آروم آروم با دلم از تنهاییا گفته بودم... همون دلی رو که یه روز،خودم بهت بسته بودم... دل میگه مهربونی،رفیق همزبونی... من میگم آخه من چی،همش به فکر اونی... دل میگه آروم بگیر،به این یکی خو بگیر... من میگم روی خوشتو نشون...
-
............
یکشنبه 12 شهریورماه سال 1391 17:30
پرسیدی از عشق اول، فقط از رو بچگی بود چی بگم از عشق دوم،اونم از رو سادگی بود دلم عادت غریبی به هوای عاشقی داشت عشق سوم اومد از راه،رو هوا زد دلمو برد عشق بعد از سر لج بود،چند صباحی بود و بس بود وقتی از سرم به در شد،دفعه صد بلا و شر شد
-
باز هم......
یکشنبه 12 شهریورماه سال 1391 17:29
بازهم یک شب مهتابی ، اما نه یک شب رویایی باز هم آسمان بارانی ، اما باران دلتنگی نه عاشقی باز هم امروز باز هم فردا ، اما اینبار بی هدف تر از گذشته... انتظار تنها ذکر دقایق بی تو ... و حالا آرزو ذکر دائمی قلب من التماس ذکر مقدس چشمانم و چشمانم که از خیسی به رودخانه می مانند... و تنها حسرتی مانده از دقایق ، ثانیه ها و...
-
دل گفت و اشک نوشت
یکشنبه 12 شهریورماه سال 1391 17:28
واقعا دوستت دارم واقعا دوستت دارم گرچه شاید گاهی چنین به نظر نرسد گاه شاید به نظررسد که عاشق تو نیستم گاه شاید به نظر رسد که حتی دوستت هم ندارم ولی درست در همین زمان هااست که باید بیش از همیشه مرا درک کنی چون در همین زمان هاست که بیش از همیشه عاشق تو هستم ولی احساساتم جریحه دار شده است با این که نمی خواهم می بینم که...
-
سوتک
سهشنبه 7 شهریورماه سال 1391 13:29
نمیدانم پس از مردن چه خواهم شد؟ نمیخواهم بدانم کوزهگر از خاک اندامم چه خواهد ساخت؟ ولی بسیار مشتاقم که ازخاک گلویم سوتکی سازد. گلویم سوتکی باشد به دست کودکی گستاخ و بازیگوش که او یکریز و پیدرپی دم گرم خودش را در گلویم سخت بفشارد و خواب خفتگان آشفته و آشفتهتر سازد و گیرد او بدین ترتیب، تاوان سکوت و انتقام و اختناق...
-
خوشبختی در چیست؟
سهشنبه 7 شهریورماه سال 1391 13:28
کودکی از خدا پرسید: خوشبختی را کجا میتوان یافت؟ خدا گفت: آن را در خواسته هایت جستجو کن و از من بخواه تا به تو بدهم ... با خود فکر کرد و فکر کرد، گفت: اگر خانه ای بزرگ داشتم بی گمان خوشبخت بودم، خداوند به او داد گفت: اگر پول فراوان داشتم یقینا خوشبخت ترین مردم بودم، خداوند به او داد، اگر ... اگر ... و اگر ... اینک همه...
-
عشق مرده
سهشنبه 7 شهریورماه سال 1391 13:25
شب داشتم توی خیابان های شهر عشق قدم می زدم گذارم افتاد به قبرستان عشق خیلی تعجب کردم تا چشم کار می کرد قبر بود . پیش خودم گفتم یعنی این قدر قلب شکسته وجود داره ؟؟ همین طور که می رفتم متوجه یک دل شدم انگار تازه خاک شده بود . جلو رفتم و دیدم روی سنگ قبر چند تا برگ افتاده کنار قبر نشستم و براش دعا کردم وقتی برگ ها را...
-
جهنم
سهشنبه 7 شهریورماه سال 1391 13:23
در قرون وسطی کشیشان، بهشت را به مردم می فروختند و مردمان نادان هم با پرداخت پول، قسمتی از بهشت را از آن خود می کردند. فرد دانایی که از این نادانی مردم رنج می برد دست به هر عملی زد نتوانست مردم را از انجام این کار احمقانه باز دارد تا اینکه فکری به سرش زد. به کلیسا رفت و به کشیش مسئول فروش بهشت گفت: - قیمت جهنم چقدره؟...
-
داستان قلب
سهشنبه 7 شهریورماه سال 1391 13:22
پسر به دختر گفت اگه یه روزی به قلب احتیاج داشته باشی اولین نفری هستم که میام تا قلبمو با تمام وجودم تقدیمت کنم.دختر لبخندی زد و گفت ممنونم تا اینکه یک روز اون اتفاق افتاد..حال دختر خوب نبود..نیاز فوری به قلب داشت..از پسر خبری نبود..دختر با خودش میگفت :میدونی که من هیچوقت نمیذاشتم تو قلبتو به من بدی و به خاطر من خودتو...
-
مطلب آموزنده
سهشنبه 7 شهریورماه سال 1391 13:11
بار اول با معذرت خواهی بار دوم با گریه بار سوم با ریختن غرورت نگهش داری ! ولی بار چهارم... دیگه نمیشه و نباید کاری بکنی! چون حتی اگه بمونه باز موقتیه ! یعنی کسی که دلش با تو نباشه و بخواد بره...میره! بفهــــــــــم ! پس فقط برو کنار و بهش بگو : خـــــــداحــافظ . بیشترش دیگه نمیارزه باور کن
-
رفاقت
سهشنبه 7 شهریورماه سال 1391 13:10
هر وقت تنها شدی ستاره هارو بشمار. اگه کم اومد قطره های بارونو بشمار. اگه بند اومد رو رفاقت من حساب کن که نه کم میاد، نه بند میاد!
-
تنها تر
سهشنبه 7 شهریورماه سال 1391 13:09
یاد گرفتم که عشق با تمام عظمتش 3-2 ماه بیشتر زنده نیست یاد گرفتم که عشق یعنی فاصله و فاصله یعنی 2 خط موازی که هیچگاه به هم نمی رسند یاد گرفتم در عشق هیچکس به اندازه خودت وفادار نیست و یاد گرفتم هر چه عاشق تری تنهاتری