-
............................
جمعه 6 بهمنماه سال 1391 13:16
اگه میدونسی چقدر تنهاهستم برام اشک. می ریختی و اگه می دونسی همیشه اشک میریزم هیچوقت. تنهام. نمیذاشتی (کلبه عشق) خسته .هستم .فردا. نگاهت. را برایم. پست. کن یک. بغل. حال .و هوایت. را برایم. پست. کن گوشم. از آواز .غمگین. سکوت .شب.. پراست لطفا آن. لحن صدایت. را برایم پست. کن (کلبه عشق) .. .. .. سایه ام......... امشب . ز...
-
قبرستان دلها........
جمعه 6 بهمنماه سال 1391 13:15
در شهر عشق قدم میزدم گذرم افتاد به قبرستان قلب ها خیلی تعجب کردم!! تا چشم کار میکرد قبر بود! پیش خود گفتم یعنی اینقدر قلب شکسته وجود دارد؟! یکدفعه متوجه قلبی شدم که تازه خاک شده بود جلو رفتم برگ های روی قبر را کنار زدم تا برایش دعا کنم....... واااااااااای چه میدیدم؟؟؟!!!!! باورم نمیشد........ ان قلب همان کسی هست که...
-
با خشونت هرگز
جمعه 6 بهمنماه سال 1391 13:13
سخت آشفته و غمگین بودم… به خودم می گفتم: بچه ها تنبل و بد اخلاقند دست کم می گیرند درس و مشق خود را… باید امروز یکی را بزنم، اخم کنم و نخندم اصلا تا بترسند از من و حسابی ببرند… خط کشی آوردم، در هوا چرخاندم... چشم ها در پی چوب، هر طرف می غلطید مشق ها را بگذارید جلو، زود، معطل نکنید! اولی کامل بود، دومی بدخط بود بر سرش...
-
چه میکنی؟
جمعه 6 بهمنماه سال 1391 13:12
« چه می کنی؟ چه می کنی؟ در این پلید دخمه ها، سیاهها، کبودها، بخارها و دودها؟ ببین چه تیشه می زنی به ریشه ی جوانیت، به عمر و زندگانیت. به هستیت، جوانیت. تبه شدی و مردنی، به گور کن سپردنی، چه می کنی؟ چه می کنی؟» - « چه می کنم؟ بیا ببین که چون یلان تهمتن، چه سان نبرد می کنم. اجاق این شراره را که سوزد و گدازدم، چو آتش...
-
کوچه
جمعه 6 بهمنماه سال 1391 13:11
بی تو مهتاب شبی باز از آن کوچه گذشتم همه تن چشم شدم خیره به دنبال تو گشتم شوق دیدار تو لبریز شد از جام وجودم شدم آن عاشق دیوانه که بودم در نهان خانه جانم گل یاد تو درخشید باغ صد خاطره خندید عطر صد خاطره پیچید یادم آمد که شبی با هم از آن کوچه گذشتیم پر گشودیم و در آن خلوت دلخواسته گشتیم ساعتی بر لب آن جوی نشستیم تو همه...
-
نمی خواهم بمیرم
جمعه 6 بهمنماه سال 1391 13:11
نمی خواهم بمیرم ، با که باید گفت ؟ کجا باید صدا سر داد ؟ در زیر کدامین آسمان ، روی کدامین کوه ؟ که در ذرات هستی رَه بَرَد توفان این اندوه که از افلاک عالم بگذرد پژواک این فریاد ! کجا باید صدا سر داد ؟ فضا خاموش و درگاه قضا دور است زمین کر ، آسمان کور است نمی خواهم بمیرم ، با که باید گفت ؟ اگر زشت و اگر زیبا اگر دون و...
-
جملات فوق العاده سنگین و تیکه دار!
یکشنبه 24 دیماه سال 1391 12:44
خدا عشق را به شما هدیه نداد تا آن را در قلب خویش نگه دارید؛ عشقی که ابراز نشود، عشق نیست. • عشق هایت را مثل کانال تلویزیون عوض می کنی و افتخار می کنی که عشق برایت این چنین است! و من می خندم... به برنامه هایی که هیچکدام، ارزش دیدن ندارند... • این روزها جای خالی ” تـو ” را با عروسکی پر می کنم...همانند توست مرا ” دوست...
-
جزیره
شنبه 9 دیماه سال 1391 20:20
دلم فقط یه جزیره می خواد.چون به تنهایی عادت کردم.می خوام توی یه جزیره باشم که سقفش آسمون باشه.دوست دارم وقتی دلم می گیره سرمو رو شونه ی خاک بزارم.دوست دارم سکوت همدمم باشه. دوست دارم وقتی آسمون ابری می شه فقط من باشم و دلم و خدا. دوست دارم زیر بارون اونقدر بمونم تا رنگ دلم عوض بشه!!! شاید این طوری رنگ بد رنگ بی کسی...
-
عشق واقعی
شنبه 9 دیماه سال 1391 20:19
دخترک شانزده ساله بود که برای اولین بار عاشق پسر شد.. پسر قدبلند بود، صدای بمی داشت و همیشه شاگرد اول کلاس بود. دختر خجالتی نبود اما نمی خواست احساسات خود را به پسر ابراز کند، از اینکه راز این عشق را در قلبش نگه می داشت و دورادور او را می دید احساس خوشبختی می کرد. در آن روزها، حتی یک سلام به یکدیگر، دل دختر را گرم می...
-
.........................
شنبه 9 دیماه سال 1391 20:14
گفتم:میری؟ گفت:آره گفتم:منم بیام؟ گفت:جایی که من میرم جای 2 نفره نه 3 نفر گفتم:برمی گردی؟ فقط خندید..... اشک توی چشمام حلقه زد سرمو پایین انداختم دستشو زیر چونم گذاشت و سرمو بالا آورد گفت:میری؟ گفتم:آره گفت:منم بیام؟ گفتم:جایی که من میرم جای1 نفره نه 2 نفر گفت:برمی گردی؟ گفتم:جایی که میرم راه برگشت نداره من رفتم اونم...
-
عاشقانه
شنبه 9 دیماه سال 1391 20:13
به چشمانه مهربانه تو می نویسم حکایت بی نهایت عشق را تا بدانی که محبت و عشق را در چشمان تو آموختم و با تو آغاز کردم به پاکی چشمانم قسم که تا ابد... .....دوستت دارم !
-
یلدا
دوشنبه 27 آذرماه سال 1391 21:12
شعر طنز درباره شب یلدا شب یلدا کـــه رفتم ســــوی خـانه گرفتـــــــم پرتقـــــــــــــال و هندوانه خیـــــار و سیب و شیرینی و آجیل دوتـــــا جعبه انــــــــــــــار دانه دانه گـــــــز و خربوزه و پشمک که دارم ز هــــــــر یک خاطراتی جــــــاودانه شب یلدا بــــــــوَد یا شـــــــام یغما و یــــــــــــــا هنگــــــــام...
-
شب یلدا
دوشنبه 27 آذرماه سال 1391 21:08
شب یلدا ز راه آمـــــــــــد دوبـــــــــاره بگیر ای دوست! از غمهـــــــا کناره شب شادی وشـــور و مهربانی است زمـــــــان همدلی و همزبانی است در آن دیدارهــــــــــــا تا تـــــــــازه گردد محبت نیـــــــــــــــز بی اندازه گـردد به هرجا محفلی گرم و صمیمی است که مهمانی درآن رسمی قدیمی است به دور هم تمـــــــــــام...
-
................
یکشنبه 19 آذرماه سال 1391 20:56
-
ستاره بارون
سهشنبه 14 آذرماه سال 1391 15:11
بازم شادی و بوسه ، گلای سرخ و میخک میگن کهنه نمی شه تولدت مبارک تو این روز طلایی تو اومدی به دنیا و جود پاکت اومد تو جمع خلوت ما تو تقویما نوشتیم تو این ماه و تو این روز از آسمون فرستاد خدا یه ماه زیبا یه کیک خیلی خوش طعم، با چند تا شمع روشن یکی به نیت تو یکی از طرف من الهی که هزارسال همین جشنو بگیریم به خاطر و جودت...
-
روزی که آمدی
سهشنبه 14 آذرماه سال 1391 15:09
چه لطیف است حس آغازی دوباره ... چه زیباست رسیدن دوباره به روز زیبای آغاز نفس کشیدن ... و چه اندازه عجیب است ... روز ابتدای بودن ... وچه اندازه شیرین است امروز ... روز میلاد تو ... روز تو ... روزی که آمدی ...
-
تولدت مبارک
سهشنبه 14 آذرماه سال 1391 15:08
امروز با شکوهترین روز هست روزی که آفریدگار تو را به جهان هدیه داد و من میترسم به تو تبریکی بگویم که شایسته تو نباشد به زمین خوش آمدی فرشته ی مهر و زیبایی تولدت مبارک
-
جشن
سهشنبه 14 آذرماه سال 1391 14:48
امروز تمام ستاره های آسمان میهمان جشن من هستند زیرا که فرشته ای از آسمان آمده تا طعم خوش آسمانی بودن را به من بچشاند !! پسردایی عزیزم ... حضورت در میان زمینی هارو بت تبریک می گم
-
مسیح شاه چراغی
چهارشنبه 24 آبانماه سال 1391 21:27
وا شد درِ تمام قفسها به روی تو پرواز در هوای پدر، آرزوی تو می بارد از تلاطم چشمت شکوه خشم رفته به مرتضی چقَدَر خلق و خوی تو پشت سرت تمام حرم گریه می کنند کف می زنند حرمله ها رو به روی تو لبخند می زنی و دل از تیر می بری با زلف این سه شعبه گره خورده موی تو گهواره نیست، خاطره ی تشنگی توست پر شد خیال مادرت از عطر و بوی تو...
-
هـــــــــوای کـــــــــربلا
چهارشنبه 24 آبانماه سال 1391 21:24
دوباره مـرغ روحم هوای کــربلا کرد دل شکسته ام را اســـیر ومبــتلا کــرد زسر گذشته اشک به لب رســیده جـانم که هـرچه کردبامن فراق کربــلا کــرد شـودتمام هـــستی فــدای آن دودســـتی که غرق بوسه بااشک علی مرتضی کرد نگشت آنی آن دست جدا ازدامن دوست اگر چه تـیغ دـشمن زپـیکرش جـدا کرد جــز از برای داور دوتا نگــشت اکـــبر چه...
-
دلی که سینه زن هر شب محرم شد
چهارشنبه 24 آبانماه سال 1391 21:21
دلی که سینه زن هر شب محرم شد صدای هر تپشش ذکر یا حسینَم شد به یاد غربت یک لحظة تو این گونه بساط گریة هر روز من فرا هم شد شبی که در دل من خیمه زد غم از هر سو دلم حسینیة بغض و آه و ماتم شد فدای زلف پریشان تو که بر نیزه برای قافله سالاری تو پرچم شد فرشته مثل رقیه سیاه می پوشد حسین ! سایة تو از سر همه کم شد همیشه هر شب...
-
از عــــرش ... از میــــــــان حسینـیـه خــــدا
چهارشنبه 24 آبانماه سال 1391 21:20
از عــــرش ... از میــــــــان حسینـیـه خــــدا آمـــد صــــدای نالـــه «حـی علــی العـزا» جمــــع ملائکـه همـــه گریــــان شـدند و بعد گفـتنـد تسـلـیــت همـــه بر ســـــاحت خــدا جبریل بال خـــدمت خـــود را گشـــود و گفت یارب اجــــازه هست شــوم فرش این عــزا ؟ آدم زجنـــت آمــــــد و نالـــه کنــــان نشست در بـزم...
-
فصل عزا آمد و دل غم گرفت
چهارشنبه 24 آبانماه سال 1391 21:18
فصل عزا آمد و دل غم گرفت خیمه دل بوی محرم گرفت زهره منظومه زهرا حسین کشته افتاده به صحرا حسین دست صبا زلف تو را شانه کرد بر سر نی خنده مستانه کرد چیست لب خشک و ترک خورده ات چشمه ای از زخم نمک خورده ات روشنی خلوت شبهای من بوسه بزن بر تب لبهای من تا زغم غربت تو تب کنم یاد پریشانی زینب کنم آه از آن لحظه که بر سینه ات...
-
درد دل...
پنجشنبه 11 آبانماه سال 1391 23:26
ای دل نگفتمت که گرفتار می شوی با دست خود اسی ر شب تار می شوی ای دل نگفتمت که بمان و سکوت کن دست ا ز کسان بدار که بی یار م ی شوی رفتی و بال بال زدی در هوای عشق دیدی چه زود خسته و بیزار می شوی با تو نگفتم ای گهر اشک بی دریغ بر گونه ام مریز که تب دار می شوی دیدم که می روی پی دیدار گفتم مرو فسرده و بیمار می شوی گفتم اگر...
-
بی تو تنها...
پنجشنبه 11 آبانماه سال 1391 23:26
غـروبـا میون هــفته بر سـر قـبر یه عاشـق یـه جوون مـیاد مـیزاره گـلای سـرخ شـقایـق بی صـدا میشکنه بغضش روی سـنـگ قبـر دلدار اشک میریزه از دو چـشـمش مثل بارون وقت دیدار زیر لب با گـریه مـیگه : مـهـربونم بی وفایـی رفتی و نیـسـتی بدونی چـه جـگر سـوزه جـدایی آخه من تو رو می خواستم اون نجـیـب خوب و پاک اون صـدای مهـربون ،...
-
باز هم پاییز...
پنجشنبه 11 آبانماه سال 1391 23:25
باز هم ترانه های ناتمام سر گردان میان هوای پر باد و باران دلم چه می کند این پاییز با دلم! عجب حال و هوای عاشقانه ایست این روزهای خنک پاییزی نسیمی که زیر پوست صبح من می رقصد هر چند صبح تنهایی ست و آفتاب کوچک ظهرهایش با تمام نبودنت دلتنگی غروب غمناکش و سکوت دلگیر شب هایی که: جای خالی تو را در آغوش جستجو میکند و این...
-
تنهایی من...
پنجشنبه 11 آبانماه سال 1391 23:25
قانون تو تنهایی من است و تنهایی من قانون عشق عشق ارمغان دلدادگیست و این سرنوشت سادگیست چه قانون عجیبی! چه ارمغان نجیبی و چه سرنوشت تلخ و غریبی! که هر بار ستاره های زندگیت را با دستهای خود راهی آسمان پر ستاره کنی و خود در تنهایی و سکوت با چشمهای خیس از غرور پیوند ستاره ها را به نظاره نشینی و خاموش و بی صدا به شادی...
-
عاشقانه ها...
پنجشنبه 11 آبانماه سال 1391 23:24
چه عاشقانه است این روزهای ابری چه عاشقانه است قدم زدن زیر باران غم تنهایی چه عاشقانه است شکفتن گلهای اقاقیا چه عاشقانه است قدم زدن در سر زمین عشق و من چه عاشقانه زیستن را دوست دارم عاشقانه لا لایی گفتن را دوست دارم عاشقانه سرودن را دوست دارم عاشقانه نوشتن را دوست دارم عاشقانه اشک ریختن را... دفتر عاشقانه ی من پر از...
-
غصّه ی دلگیریست...
پنجشنبه 11 آبانماه سال 1391 23:23
قصه ی غم انگیز نه! غصّه ی دلگیریست؛ به خورشید غزل خوان نگاه می کنم و می خوانم ناز آفتابگردان را... نمی پوشانم دستان سرد تماشا و با تمام توان دستان گرم نفس ها را می فشارم می نشینم به التماس دریای غروبی رنگ و می بوسم مروارید طلوعی رنگ را... می بویم باغچه ی نمناک و در آغوش می گیرم غنچه گل سرخ را... می بینم اشک باران را و...
-
داستان پسر پیانو زن
پنجشنبه 27 مهرماه سال 1391 13:53
چشماشو بست و مثل هر شب انگشتاشو کشید روی دکمه های پیانو . صدای موسیقی فضای کوچیک کافی شاپ رو پر کرد . روحش با صدای آروم و دلنواز موسیقی , موسیقی که خودش خلق می کرد اوج می گرفت . مثه یه آدم عاشق , یه دیوونه , همه وجودش توی نت های موسیقی خلاصه می شد . هیچ کس اونو نمی دید . همه , همه آدمایی که می اومدن و می رفتن همه...