دلنوشته ها

دلنوشته ها

از دل نوشته هایم ساده نگذر به یاد داشته باش این « دل نــوشــته » ها را یک « دل » نوشته ...!
دلنوشته ها

دلنوشته ها

از دل نوشته هایم ساده نگذر به یاد داشته باش این « دل نــوشــته » ها را یک « دل » نوشته ...!

تلنبار خاک

تلنبار خاطرات خاک گرفته ام را
اگر می خواهی جستجو کنی
به حتم در میان پستو های بی حوصلگی ام می یابی
اما بی محابا در نزن که گرد دلم
تا ابد به سرفه ات می اندازد
و عزای سیاه پوشش به گریه ات!
آرام که آمدی
اول از آینه تنهایی بپرس از کدام سو
آنگاه به نرمی قدم بردار
که ناگزیر تخته های زوار در رفته روحم
پای برهنه ات را خراش نیندازد
به گمانم جایی برای تکیه کردن نیست
تنها شانه های پوشالی مترسک خنده هایم
که آن هم استراحت گاه ناامنی است
آخر بارها هجوم سخت کلاغ های سیاه را دیده است
تصمیم با خودت ...
هنوز هم جستجوی خاطراتم را در سر می پرورانی؟

از فکر من بگذر

از فکر من بگذر خیالت تخت باشد
من می تواند بی تو هم خوشبخت باشد
این من که با هر ضربه ای از پا در آمد
تصمیم دارد بعد زا این سرسخت باشد
تصمیم دارد با خودش ،با کم بسازد
تصمیم دارد هم بسوزد ،هم بسازد

خبر به دورترین نقطه ی جهان برسد
نخواست او به من خسته بی گمان برسد
شکنجه بیشتر از این که پیش چشم خودت
کسی که سهم تو باشد به دیگران برسد
چه میکنی اگر او راکه خواستی یک عمر
به راحتی کسی از راه ناگهان برسد
رها کند برود از دلت جدا باشد
به آنکه دوست ترش داشته به آن برسد
رها کنی بروند تا دوتا پرنده شوند
خبر به دورترین نقطه ی جهان برسد
گلایه ای نکنی ، بغض خویش را بخوری
که هق هق تو مبادا به گوششان برسد
خدا کند که نه…!!نفرین نمیکنم که مباد
به او که عاشق او بوده ام زیان برسد
خدا کند که فقط این عشق ز سرم برود
خدا کند که فقط زمان آن برسد

تمنا برای عشق

برای عشق تمنا کن ولی خار نشو. برای عشق قبول کن ولی غرورتت را از دست نده . برای عشق گریه کن ولی به کسی نگو. برای عشق مثل شمع بسوز ولی نگذار پروانه ببینه. برای عشق پیمان ببند ولی پیمان نشکن . برای عشق جون خودتو بده ولی جون کسی رو نگیر . برای عشق وصال کن ولی فرار نکن . برای عشق زندگی کن ولی عاشقونه زندگی کن . برای عشق بمیر ولی کسی رو نکش . برای عشق خودت باش ولی خوب باش

دو مارمولک

شخصی دیوار خانه اش را برای نوسازی خراب می کرد.خانه های ژاپنی دارای فضایی خالی بین دیوارهای چوبی هستند. این شخص در حین خراب کردن دیوار  در  بین ان مارمولکی را دید که میخی از بیرون به پایش کوفته شده است.

دلش سوخت و یک لحظه کنجکاو شد .وقتی میخ را بررسی کرد تعجب کرد این میخ ده سال پیش هنگام ساختن خانه کوبیده شده بود!!!

چه اتفاقی افتاده؟

مارمولک ده سال در چنین موقعیتی زنده مونده !!!در یک قسمت تاریک بدون حرکت.

چنین چیزی امکان ندارد و غیر قابل تصور است.

متحیر از این مساله کارش را تعطیل و مارمولک را مشاهده کرد.

تو این مدت چکار می کرده؟چگونه و چی می خورده؟

همانطور که به مارمولک نگاه می کرد یکدفعه مارمولکی دیگر با غذایی در دهانش ظاهر شد .!!!

مرد شدیدا منقلب شد.

ده سال مراقبت. چه عشقی ! چه عشق قشنگی!!!

اگر موجود به این کوچکی بتواند عشق به این بزرگی داشته باشد پس تصور کنید ما تا چه حدی می توانیم عاشق شویم اگر سعی کنی

مگذار که عشق....

مگذار که عشق، به عادت دوست داشتن تبدیل شود

مگذار که حتی آب دادن گل‌های باغچه،

به عادت آب دادن گل‌های باغچه بدل شود

عشق، عادت به دوست داشتن

و سخت دوست داشتن دیگری نیست،

پیوسته نو کردن خواستنی‌ست که خود پیوسته،

خواهان نو شدن است ودگرگون شدن

تازگی ذات عشق است،وطراوت بافت عشق

چگونه می‌شود تازگی و طراوت را از عشق گرفت

و عشق همچنان عشق بماند؟

عشق، تن به فراموشی نمی‌سپارد،

مگر یک بار برای همیشه جام بلور، تنها یک بار می‌شکند

می‌توان شکسته‌اش را، تکه‌هایش را، نگه داشت.

اما شکسته‌های جام ،آن تکه‌های تیز برنده، دیگر جام نیست.

احتیاط باید کرد

همه چیز کهنه می‌شود

و اگر کمی کوتاهی کنیم، عشق نیز.

بهانه‌ها، جای حس عاشقانه را خوب می‌گیرند..

دوست داشتن

 

دوست داشتن

یعنی اینکه

محبت کنی

حتی اگر تحقیر شوی

بزرگی کنی

حتی اگر کوچک شوی

عشق بورزی

حتی اگر محکوم شوی

 

آموخته های عاشقی.!

آموخته ام که وقتی عاشقم ، عشق

در ظاهرم نیز نمایان می شود.


آموخته ام که عشق مرکب

حرکت است نه مقصد حرکت


آموخته ام که هیچ کس در نظر ما کامل

نیست تا زمانی که عاشقش شویم .


آموخته ام که این عشق است که

زخم ها را شفا میدهد ، نه زمان


آموخته ام که تنها کسی مرا شاد میکند ،

که بمن میگوید ، تو مرا شاد کردی


آموخته ام که گاهی مهربان بودن

بسیار مهمتر از درست بودن است .


آموخته ام که مهم بودن خوبست

ولی خوب بودن مهمتر است .


آموخته ام که هرگز نباید به هدیه ای که

از طرف کودکی داده میشود « نه » گفت .


آموخته ام که همیشه برای کسی که

به هیچ عنوان قادر به کمکش نیستم ، دعا کنم .


آموخته ام که زندگی جدیست ولی ما نیاز به

«دوستی» داریم که لحظه ای با او از جدی بودن دور باشیم .


آموخته ام که تنها چیزی که یک شخص میخواهد فقط

دستی است برای گرفتن دست او و قلبی برای فهمیدنش.

زن ها نامردند؟!

روزی خانمی در حال بازی گلف بود که توپش توی جنگل افتاد. او دنبال توپ رفت و دید که یک قورباغه در تله گیر کرده است. قورباغه به او گفت : اگر مرا از این تله آزاد کنی سه آرزوی تو را برآورده می کنم.
زن قورباغه را آزاد کرد و قورباغه گفت : متشکرم ولی من یادم رفت بگویم شرایطی برای آرزوهایت هست ؛ هر آرزویی داشته باشی شوهرت ۱۰ برابر آن را میگیرد.
زن بعد از کمی فکر گفت : اشکال ندارد !

زن برای اولین آرزویش میخواست که زیباترین زن دنیا شود ! قورباغه اخطار داد که شما متوجه هستی که با این آرزو شوهر شما نیز جذابترین مرد دنیا می شود و تمام زنان به او جذب خواهند شد ؟ زن جواب داد : اشکالی ندارد ، من زیباترین زن جهان خواهم شد و او فقط به من نگاه میکند !و او زیباترین زن جهان شد !

برای آرزوی دوم خود ، زن میخواست که ثروتمندترین زن جهان باشد !
قورباغه گفت : این طوری شوهرت ثروتمندترین مرد جهان خواهد شد و او ۱۰ برابر از تو ثروتمندتر می شود. زن گفت اشکالی ندارد ! چون هرچه من دارم مال اوست و هرچه او دارد مال من است !!! و او ثروتمندترین زن جهان شد !

سپس قورباغه از آرزوی سوم زن سوال کرد و او جواب داد :
من دوست دارم که یک سکته قلبی خفیف بگیرم !!! 

و چرا غصه؟ چرا؟!

آسمان را بنگر که بعد صدها شب و روز
مثل آن روز نخست گرم و آبی و پر از مهر ، به ما می خندد !
یا زمینی را که دلش از سردی شبهای خزان ، نه شکست و نه گرفت !
بلکه از عاطفه لبریز شد و نفسی از سر امید کشید
و در آغاز بهار ، دشتی از یاس سپید زیر پاهامان ریخت
تا بگوید که هنوز پر امنیت احساس خداست
ماه من غصه چـــــرا ؟
تو مرا داری و من هر شب و روز آرزویم همه خوشبختی توست !
ماه من! دل به غم دادن و از یاس سخنها گفتن
کار آن هایی نیست که خدا را دارند...
ماه من! غم و اندوه اگر هم روزی مثل باران بارید
یا دل شیشه ای ات، از لب پنجره عشق، زمین خورد و شکست
با نگاهت به خدا، چتر شادی وا کن و بگو با دل خود که خدا هست، خدا هست !
او همانی است که در تارترین لحظه شب راه نورانی امید نشانم می داد...
او همانی است که هر لحظه دلش می خواهد همه زندگی ام غرق شادی باشد...
ماه من! غصه اگر هست بگو تا باشد معنی خوشبختی بودن اندوه است...
این همه غصه و غم این همه شادی و شور چه بخواهی و چه نه میوه یک باغند
همه را با هم و با عشق بچیــن...
ولی از یاد مبر پشت هر کوه بلند سبزه زاری است پر از یاد خدا
و در آن باز کسی می خواند: که خدا هســـت، خدا هســـت
و چــــــرا غصه؟ چـــــرا ؟

گفت و گو با خدا

گفتم:خدایا از همه دلگیرم!

گفت:حتی از من؟

گفتم:خدایا دلم را ربودند!

گفت:پیش از من؟


گفتم:خدایا چقدر دوری!

گفت:تو یا من؟

گفتم:خدا تنها ترینم!

گفت:بیشتر از من؟

گفتم:خدایا کمک خواستم!

گفت:از غیر من؟

گفتم:خدایا دوستت دارم!

گفت:بیش از من؟

گفتم:خدا اینقدر نگو من!

گفت:من تو ام تو من؟؟؟؟