دلنوشته ها

دلنوشته ها

از دل نوشته هایم ساده نگذر به یاد داشته باش این « دل نــوشــته » ها را یک « دل » نوشته ...!
دلنوشته ها

دلنوشته ها

از دل نوشته هایم ساده نگذر به یاد داشته باش این « دل نــوشــته » ها را یک « دل » نوشته ...!

دختری از کوچه باغی میگذشت


دختری از کوچه باغی میگذشت
یک پسر در راه ناگه سبز گشت در پی اش افتاد و گفتا او سلام
بعد از ان دیگر نگفت او یک کلام دختر اما ناگهان و بی درنگ
سوی او برگشت مانند پلنگ گفت با او بچه پروی خفن
می دهی زحمت به بانویی چو من؟ من که نامم هست آزیتای صدر
من که زیبایم مثال ماه بدر من که در نبش خیابان بهار
میکنم در شرکت رایانه کار دختری چون من که خیلی خانمه
بیشت و شش ساله _مجرد_دیپلمه دختری که خانه اش در شهرک است
کوی پنجم_نبش کوچه_نمره شصت در چه مورد با تو گردد هم کلام
با تو من حرفی ندارم والسلام!!!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد