-
عشقه من
سهشنبه 15 بهمنماه سال 1392 19:54
عشقه من . . . یک روز میرسد که یک ملافه ی سفید پایان میدهد به من . . . به شیطنت هایم . . . به دلتنگی هایم . . . به خنده های بلندم و به بغض هایم . . . روزی که با دیدن عکسم بغض میکنی و میگویی : دیوونه دلم واسه مسخره بازیهات تنگ شده پاشو . . .
-
مسخره است
سهشنبه 15 بهمنماه سال 1392 19:53
میدانی رفیق . . . وقتی نخواستنت… آروم بکش کنار … غم انگیز است اگر تو را نخواهد مسخره است اگر نفهمی احمقانه است اگر اصرار کنی . . .
-
تاکید فراوان می کنم
سهشنبه 15 بهمنماه سال 1392 19:52
عشق نه زیبایی میخواهد . . . نه ماشین و نه هیچ چیز دیگری . . . فقط و فقط دو تا آدم میخواهد . . . تاکید میکنم . . . آدم . . .
-
دوست دارم
دوشنبه 14 بهمنماه سال 1392 18:24
تنهایی را دوست دارم ... بی دعوت می آید بی منت می ماند... و بی خبر نمی رود
-
باران ک میبارد...
دوشنبه 14 بهمنماه سال 1392 18:15
بارانـ کـ میبارد چشمـ هایمـ با اسمانـ به تفاهمـ میرسند چهـ وجهـ اشتراکـ لطیفیـ استـ بینـ هوایـ دلـ منـ و اینـ روز هایـ بارونـ
-
قانون من و تنهایی تو
دوشنبه 14 بهمنماه سال 1392 17:28
قانون تو تنهایی من است و تنهایی من قانون عشق عشق ارمغان دلدادگیست و این سرنوشت سادگیست چه قانون عجیبی! چه ارمغان نجیبی و چه سرنوشت تلخ و غریبی! که هر بار ستاره های زندگیت را با دستهای خود راهی آسمان پر ستاره کنی و خود در تنهایی و سکوت با چشمهای خیس از غرور پیوند ستاره ها را به نظاره نشینی و خاموش و بی صدا به شادی...
-
.......................
دوشنبه 14 بهمنماه سال 1392 17:28
مهم نیست ڪه دیگر بآشـے یآ نه... مهم نیست ڪه دیگر دوسم دآشته بآشـے یآ نه مهم نیست ڪه دیگر مرآ به خآطر بیآورے یآ نه مهم نیست ڪه دیگر تورآ بآ دیگرے میبینم یآ نه مهم اینست ڪه زمآنے که تنهآ میشوے .... زمــآنـے ڪه دلت گرفت چگونه و با چه رویـے سر به آسما טּ بلند میڪنـے و میگویـے : خدآیا مـ טּ ڪه گنآهـے نڪردم ... پس چه شد
-
من بودم
یکشنبه 13 بهمنماه سال 1392 18:08
من بودم و غروبی سرخ که نشان از تاریکی تلخی داشت به ذهنم فشار آوردم تا تو را به خاطر آورم ولی هر چه سعی کردم به ذهنم هم نیومدی همان لحظه که خورشید خانم داشت می رفت به خاطرم اومد که تو تمام هستی من بودی ولی نمیدانستم که به زیبا یهای دنیا نباید دل بست به تویی که زیبایی محض بودی آنروز غروب عشق من بود من فهمیدم که وعده...
-
خداحافظ
یکشنبه 13 بهمنماه سال 1392 18:06
خداحافظ گل لادن، تموم عاشقا باختن. ببین هم گریه هام از عشق، چه زندونی برام ساختن. خداحافظ گل پونه، گل تنهای بی خونه. لالایی ها دیگه خوابی، به چشمونم نمی شونه. یکی با چشمای نازش، دل کوچیکمو لرزوند. یکی با دست ناپاکش، گلای باغچمو سوزوند. تو این شب های تو در تو، خداحافظ گل شب بو . هنوز آوار تنهایی، داره می باره از هر سو....
-
کمی متفاوت
جمعه 11 بهمنماه سال 1392 14:10
حس میکنم باید کارگردان میشدم چون هرکسی به من میرسد بازیگر می شـــــــــــود ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ میدانم برایت ارزان شده ام چانه میزنم تا مفت نفروشیم ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ برایت دعا می کنم خــدا...
-
نگویید باز باران با ترانه
جمعه 11 بهمنماه سال 1392 14:07
باز باران نه نگویید با ترانه می سرایم این ترانه جور دیگر باز باران بی ترانه دانه دانه میخورد بربام خانه یادم ارد روز باران پا به پای بغض سنگین تلخ و غمگین دل شکسته اشک ریزان
-
تو که میدانستی
جمعه 11 بهمنماه سال 1392 14:05
تو که میدانستی با چه اشتیاقی … خودم را قسمت میکنم پس چرا … زودتر از تکه تکه شدنم… جوابم نکردی… برای خداحافظی … خیلی دیر بود… خیلی دیر !
-
زیر بارون
جمعه 11 بهمنماه سال 1392 14:05
زیــر بــارون ، جـای خـالی بـوسۀ گرمت رُ با تـموم وجـود، حـس کردم … زیــر بــارون، اشـک های لحـظۀ خـداحافظی رُ تو ذهـنم، تـداعی کـردم … زیــر بــارون ، ایـن دنیـای بـیوفـا رُ تا دلت بـخواد، نفـرین کـردم … زیــر بــارون ، از عشـقی کـه تـو قـلبم حـک کـردی، یـادی کـردم … زیــر بــارون ، بـه پـشت سـرم نـگاه کردم و ۱۸ سـال...
-
عشق واقعی یا عشق از سر هوس
پنجشنبه 10 بهمنماه سال 1392 12:46
دختری به کوروش کبیر گفت : من عاشق تو هستم ! کوروش گفت من لایق شما نیستم لیاقت شما برادرم هست که از من زیباتر هست و اکنون در پشت سر شما ایستاده است دخترک به پشت سرش نگاه کرد اما کسی نبود ؛ کوروش کبیر به او گفت اگر عاشق بودی پشت سرت را نگاه نمیکردی
-
لعنتی
پنجشنبه 10 بهمنماه سال 1392 12:46
آنــقــدر زیبـــا عاشق او شده ای کـــه آدم لـــذت مــــی بــرد از ایـــن هـــمــه خــیـــانــت ! روزی هــم اینگــونــــه عـــاشـــق من بــودی . . . یـــادت هــســت لــعــنــتــی ؟؟؟.
-
بهتر نیست هم را باور داشته باشیم
چهارشنبه 9 بهمنماه سال 1392 23:13
قانون عشق : یک پسر با یک نگاه از یک دختر خوشش میاد ... و عشق از طرف اون شروع میشه ... تا جایی که زندگیش رو پای عشقش میذاره ... اما دختر باور نمیکنه ... چون یک چیزهایی دیده و شندیده ... تا دختر میاد پسر رو باور کنه ، پسر دلسرد و خسته میشه ... میره با یکی دیگه ... بعد که دختر تازه تونسته پسر رو باور کنه میره طرفش ......
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 9 بهمنماه سال 1392 19:59
-
ی درس مهم برای شما
چهارشنبه 9 بهمنماه سال 1392 19:57
در مقابل یک فرد معلول با سرعت کم راه برید. در مقابل مادری که فرزندش رو از دست داده بچه تون را نبوسید. در مقابل یک فرد مجرد از عشقتون نَگید. و خلاصه … در برابر کسی که نداره از داشته هاتون مغرورانه حرف نزنید.
-
ی درس مهم برای شما
چهارشنبه 9 بهمنماه سال 1392 19:57
در مقابل یک فرد معلول با سرعت کم راه برید. در مقابل مادری که فرزندش رو از دست داده بچه تون را نبوسید. در مقابل یک فرد مجرد از عشقتون نَگید. و خلاصه … در برابر کسی که نداره از داشته هاتون مغرورانه حرف نزنید.
-
ی پسرایی هستن ......
چهارشنبه 9 بهمنماه سال 1392 19:56
یه پسرایی هستن که . . . صدای خنده هاشون تو خیابون میپیچه شلواراشون نه خیلی براشون بزرگه نه خیلی کوچیک ابروهاشون فابریک خودشونه همونایی که نه لکسوز دارن نه کمـری ..! اما مـرام دارن چشمشون همه جا کار نمی کنه و دنبال موی بلوند و چشم آبی نیستن پسرایی که موزیکـ های خارجی رو بدون معنی کردن حفظ نمیکنن پُــــز نمیـــــــدن...
-
بازم وفاداری کفش
چهارشنبه 9 بهمنماه سال 1392 19:48
یه نگاه به کفش های قشنگت کن دو عاشق ؛ دو یار که بدون هم جایی نمیرن با هم خاکی میشن با هم میرن زیر بارون ؛ اگه یکی فدا شد دیگری هم فدا میشه ؛ کاش آدمها از کفشاشون یاد میگرفتند رسم وفاداری و عشق رو
-
گفتم و گفتی
چهارشنبه 9 بهمنماه سال 1392 19:47
گفتم : تو شیرین منی ! گفتی : تو فرهادی مگر ؟ گفتم خرابت میشوم . گفتی : تو آبادی مگر ؟ گفتم ندادی دل به من . گفتی تو جان دادی مگر ؟ گفتم ز کویت میروم . گفتی : توآزادی مگر ؟ گفتم فراموشم مکن . گفتی : تو در یادی مگر ؟
-
دیدمش ولی....
چهارشنبه 9 بهمنماه سال 1392 19:46
دیدمش ... تنم لرزید دلم خواست محو تماشایش باشم ؛ دلم خواست تا آخر عمر به او خیره باشم دلم خواست ... اما این شرم نگذاشت ؛ چون بنفشه ای سر به زیر افکندم ؛ به زمین خیره شدم و او به آرامی از کنارم گذر کرد ؛ با خطی از عطر دورم حصار کشید این دلخواه ترین اسارتی است ؛ که عادلانه ترین حکمش حبس ابد من است
-
دوست دارم
چهارشنبه 9 بهمنماه سال 1392 19:45
سختـــه اسمش رو از گوشیت پاک کنی سختــهsms هاشو پاک کنی.. اما خیلی سختــــــ تره هر وقت sms میاد اولیـــن نفر اون بیاد تو ذهنت !!!
-
زندگیمی
چهارشنبه 9 بهمنماه سال 1392 19:43
همیشه بهم میگفت زندگیمی .... وقتی رفت من بهش گفتم:مگه من زندگیت نیستم؟ گفت آدم برای رسین به عشقش باید از زندگیش بگذره....
-
بدون عنوان
سهشنبه 8 بهمنماه سال 1392 14:16
اینجا نمیخوام مطلبی بزارم میخوام هرکس هرچی ک دوست داره برام به عنوان نظر بزاره.
-
............
سهشنبه 8 بهمنماه سال 1392 14:15
یشتـــر مــواقــع پشتــــ جملــه ی ... "عیبـــــ نــداره" "مهــم نیستـــــ" یــه دل شکستـ ـ ـ ـ ـ ـه خوابیده....
-
دفتر عشق
سهشنبه 8 بهمنماه سال 1392 14:13
دفتر عشـــق که بسته شـد دیـدم منــم تــموم شــــــــــــــــــــــــدم خونـم حـلال ولـی بــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدون به پایه تو حــروم شــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــدم اونیکه عاشـق شده بــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــود بد جوری تو کارتو...
-
بعضی......................
سهشنبه 8 بهمنماه سال 1392 14:12
بَعضی دوستیآ شوخی شوخی میآن وَ جآگیر میشَن توی ِ دِلت ! تَبدیل به یه عِشق ِ عَمیق میشَن … تَه نِشین میشَن توی ِ قَلبِت … وَلی یه روز خِیلی رآحَت تو سکُوت میرَن ! اونجآ بآوَرش سَخته ، اونوَقته که بآیَد بَلَد بآشی چِطور بآ یه خآطره کِنآر بیآی !
-
تنهایی
سهشنبه 8 بهمنماه سال 1392 13:51
تنـــــهایـــــی یعنـــــی…. ایـــــن همـــــه آغـــــوش بـــــرات بـــــازه اما تـــــو همونـــــو میخـــــوای که بهـــــت پشت کـــــرده…