یه وقت هایی از سرما دستام قرمز میشد تا چشمت بهشون میفتاد میگرفتیشون
تو دستات ها میکردی و میگفتی: باز تو دستکشات یادت رفت دختر؟
نمیدونستی اونارو از قصد ته کیفم قایم کردم
چه لذتی داشت دیدن نگرانی تو برای من!!!